يادم نميره يه مريض دلشتيم تو بيمارستان بستري بود و از بس پرستاراي اون
بيمارستان دافي بودن از كارو زندگي افتاده بوديم ٢٤ ساعت بالا سر مريض
بوديم.
يه بار به يكي از پرستارا جلو دوستاش گفتم : خانوم شما انقده مهربونيد كه دلم ميخواد بستري بشم شما پرستارم بشيد.
بيشرف زرت جواب داد ...اره خيلي جالب ميشه چون من بخش زنان كارميكنم
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت